افراد حوصله، آگاهی و توان اینکه اسم چهل تا دزد را در ذهن داشته باشند ندارند، آنها دنبال یک و فقط یک اسم میگردند تا او و خانوادهاش را بکنند مظهر همه بدیها و دزدیها. این گونه بود که به کمک دستگاه تبلیغاتی سپاه و خامنهای به مفهومی به نام اکبر شاه شاخ و برگ داده میشود تا همه مشکلات را به او نسبت بدهند، این استراتژی بسیار موفق بوده، نتیجتا با خیلی از عوام و حتا تحصیل کردهها که صحبت میکنی میبینی که در حال و هوای بیست سال پیش هستند و فکر میکنند هنوز رفسنجانی قدرت اصلی کشور است، البته در این میان خامنهای و سپاه توانستند با دزد معرفی کردن هاشمی دزدیهای کلان تر خود را از انظار دور نگاه دارند. خوشبختانه انتخابات اخیر باعث شد مردم درک کنند که قدرت اصلی و ریشه مشکلات رهبر است نه هاشمی.
یادمان نرود که درامد چیزهایی مثل اسکلههای خارج از نظارت سپاه یک درامد پیوسته و دائمی است در حالیکه فرزندان هاشمی اگر ده سال پیش پورسانتی هم گرفته باشند، درامدشان ماهیتی پیوسته ندارد، درامد سالانه تنها یکی از دهها اسکله سپاه و مجوزهای انحصاری واردات و ساخت و ساز و تغییر کاربریهای زمینها که "به طور پیوسته و روزانه" به امثال محصولیها داده شده و میشود به اندازه کل دزدیهای موردی فرزندان هاشمی است.
عامل دومی که باعث شده گیر دادن یک جانبه به هاشمی در میان مردم جاذبه داشته باشد، این است که مردم همیشه دوست دارند به بالاترین مقامهای کشور فحش دهند، اما اکثرا تا قبل از این انتخابات حتا جرات صحبت راجع به خامنهای را نداشتند و سعی میکردند وجود او را نادیده بگیرند، نتیجه اینکه تمام فحشها از جمله سهم فحش خامنهای هم نصیب فرد دوم یعنی هاشمی میشد.
عامل سوم در گیر دادن به هاشمی هم بر میگردد به امکان ایجاد سریع زبان مشترک با عوام، شما اگر در تاکسی بنشینید و از دزدیهای سرداران سپاه یا امامی کاشانی صحبت کنید، بغل دستی شما مدتی طول میکشد تا با شما به هم زبانی برسد، اما با اولین اشاره به اکبر شاه درست مثل اشاره به تکیه کلامهای محبوب روز که مثلا از سریالهای مهران مدیری وارد جامعه میشود، در عرض یک دقیقه میتوانید با مخاطب عوام به هم زبانی و درک مشترک برسید.
خلاصه هاشمی اگر ثروتی هم اندوخته باشد که حتما کرده است کاری متفاوت از بقیه سران و سرداران نظام انجام نداده. ضمن اینکه اگر ثروتی نیندوخته بود در روزگاری مثل امروز که موسوی و خاتمی و کروبی از یک دفتر ساده هم محروم میشوند، هاشمی نمیتوانست مینیمم لازم برای ادامه حیات سیاسی خود و حزبش را داشته باشد و کمکی باشد برای جلوگیری از یک قطبی شدن کامل فضا.
البته ضمن دیدن مظلومیت امروز هاشمی یادمان هم نمیرود که همین هاشمی سالها با همدستی خامنهای لیبرالها و بعد چپها را قلع و قمع کرد، بطور مثال آن روزی که در انتخابات مجلس چهارم راستها داشتند کروبی را با شایعاتی مثل سکه دادن در عروسی پسرش بی آبرو میکردند تا بتوانند همه قدرت را قبضه کنند، همین هاشمی همدستی یا سکوت رضایت آمیز داشت.