ما با رژیمی سر و کار داریم که:
۱-کلی زندانی را دلش میخواهد اعدام کند ولی بهانه کافی ندارند و از فرط ناچاری، به بهانههای خیالی مثل وابستگی به انجمن موهومی پادشاهی و سازمان مجاهدین متوسل میشود برای توجیه اعدام افراد. برای چنین رژیمی چه چیز بهتر از اینکه با جا زدن این افراد به عنوان عوامل ترور توجیهی کمی کمتر آبکی برای اعدام آنها ارائه کند.
۲-نیروهای رده بالایش در حال ریزش هستند و دنبال فرصت میگردند که همکاری خود را قطع کنند، بدیهی است که رژیم نمیتواند اجازه دهد که افرادی که در پستهای حساس بوده اند فرار کرده و سر از خارج در آورند، بنابراین اگر بو ببرند که فردی قصد دارد همکاریش با حکومت را قطع کند و به مخالفان بپیوندد چه چیز بهتر از اینکه تا فرد هنوز این کار را نکرده او را بکشند و
۳-تازه یک شهید مفت و مجانی هم برای حکومت جور کنند.
۴-در این میان با نسبت دادن ترور به عوامل خارجی مثل موساد میتوانند توجیه خوبی هم برای اثبات موهومات رهبری که همه جا را پر از دشمن میبیند پیدا کنند و
۵-جو پلیسی و امنیتی جامعه را به بهانه همین ترورهای خود ساخته توجیه کنند.
۶-از آن طرف چند ماه بعد با بوق و کرنای فراوان اعلام میکنند که تروریستها را دستگیر کرده اند و اقتدار نداشته نیروهای امنیتی را که فقط قادر به ضرب و شتم شهروندان عادی هستند را به رخ ملت میکشند.
بدیهیست که افراد اعلام شده به عنوان تروریست هیچ ارتباطی با ترور ندارد. این قربانیان میتوانند از زندانیان بیگناه فعلی باشند یا یک بدبختی که تازه به جرم دیگری دستگیر شده باشد.
۷-از همه مهمتر وقتی رژیم عملی را انجام میدهد این عمل حاوی پیامهای مختلفی برای گروههای مختلف اجتماعی است، مثلا ترور دکتر علی محمدی یا پزشکان متخصص همکار حکومت پیامش برای اقشار ساده لوح جامعه این است که نظام مظلوم اسلامی تحت هجوم دشمنان و تروریست هاست پس مجاز است برای دفاع از خود به هر عملی از جمله سرکوب معترضان دست بزند، اما پیام همین حوادث برای همکاران دکتر علی محمدی یا جامعه اساتید و پزشکان این است که مخاطرات و ریسک جدا شدن از حکومت میتواند خیلی بیش از آن چیزی باشد که آنها فکر میکنند. همین که فعالان اجتماعی نتوانند رابطه بین میزان فعالیت خود و مخاطرات ناشی از آن فعالیت را درست تخمین بزنند منجر به این میشود که افراد بدترین تبعات را برای فعالیتهای خود تصور کنند و از فعالیت سیاسی و اجتماعی خود به شدت بکاهند و این برای حکومتی که کمر به قتل جامعه مدنی بسته منتهای مطلوب است.
برای آنها که حافظه ضعیفی دارند و استراتژی یک تیر ۷ نشان رژیم هنوز به نظرشان آشنا نیامده، به ذکر چند مثال بسنده میکنیم:
در جریان ترور مسیحیان و به خصوص کشیش دیباج در دهه ۷۰ و در جریان بمب گذاری حرم امام رضا، آن زمان رژیم چند زندانی مجاهد ساده را با وعده اینکه شما اعتراف کنید کار شما بوده تا آزاد شوید آوردند به تلویزیون، بعدها در جریان اعترافات مربوط به قتلهای زنجیرهای مشخص شد که هم قتل کشیشها و هم حرم امام رضا کار خود رژیم بوده. دکتر علی محمدی قبل از ترور به به گواهی نوار سخنرانیش و استعفایش درست یک هفته قبل از ترور به یک مخالف تمام عیار حکومت تبدیل شده بود. ترور پزشک کهریزک در سال گذشته و ترور زنجیرهای چند پزشک متخصص در همین چند ماه پیش که در مناصب حساسی بودند و یکی از آنها درست روز قبل از سفر به خارج ترور شد. رئیس یکی از کارخانجات مرتبط با صنایع هستهای که در کوران همان ایام انتخابات به همراه همسرش بنابر اعلام رسمی بر اثر گاز گرفتگی در منزل خود خفه شدند در حالیکه بچههای آنها در همان خانه سالم بودند. ترور دو متخصص هستهای اخیر در دانشگاه شهید بهشتی در حالیکه روز قبل از آن به همه افراد مرتبط به پروژه هستهای هشدار امنیتی داده شده بود بیشتر شبیه تصفیه رژیم از عناصر غیر قابل اعتماد به نظر میرسد. نخستین قربانیان اعدام رژیم در ایام پس از انتخابات که از آنها به عنوان عوامل فتنه انتخابات یاد شد، از میان کسانی بودند که برخی از آنها از ماهها قبل از انتخابات و به بهانه خروج و ورود غیر قانونی از عراق به ایران در بازداشت بودند..