Sunday, June 26, 2011

هیچ ملتی‌ حق ندارد "سلب حق رای از خود" را به رای گیری بگذارد

بعضی‌‌ها یک جوری از رفراندوم صحبت میکنند، انگار هر چیزی را میشود به رفراندوم گذاشت، بله خیلی‌ چیزها را می‌توان به رفراندوم گذاشت، مثل اینکه آیا قدرت اصلی‌ دست پارلمان باشد یا دست رئیس جمهور، یا اینکه آیا دوره نمایندگی‌ ۴ سال باشد یا ۶ سال، ولی‌ موضوعاتی هم هست که هیچ ملتی‌ حق ندارد اصلا آنها را به رای بگذارد ولو اینکه اکثریت ملت هم با آن موافق باشند. ممنوعیت رای گیری این گونه موارد، ممنوعیت عقلیست و هیچ ملتی‌ حق ندارد با رای گیری دست و پای خودش را ببندد و قوانین بر ضدّ عقل و آزادی آینده خود امضا کند.

در واقع بحث این است که یا شما انسان آزاد هستی‌ یا نیستی‌، اگر آزاد نیستی‌ و برده هستی‌ که پس رای امروزت هم بی‌ ارزش است، اگر هم آزاد هستی‌ که پس عقلا اجازه نداری پای سندی را امضا کنی‌ که در آن نوشته که شما از این پس برده یا گوسفند خواهی‌ بود، چون به محض اینکه چنین چیزی را امضا کنی‌ معلوم میشود که پس از اول هم گوسفند بودی، پس به عنوان یک گوسفند حرف و رای امروزت هم باطل است.

مثال‌هایی‌ از آنچه که هیچ ملتی‌ حق ندارد آنرا به رای بگذرد،

رفراندوم برای برقراری سیستم سلطنت یا ولایت فقیه از این دست است، چون در واقع با آوردن شخصی‌ به نام ولی‌ فقیه یا شاه ما داریم امضا می‌کنیم که فقط امروز که رای میدهیم انسان هستیم، ولی‌ از فردا دیگر حق دست زدن به آن مقام شاه یا ولی‌ فقیه را نداریم، و این یعنی‌ پذیرش گوسفندی در آینده.

یا مثلا اینکه آیا رئیس حکومت حق دارد بیش از دو دوره کاندیدا شود یا نه، باید دنیا برگزاری رای گیری راجع به این موضوع را ممنوع اعلام کند ولو اینکه یک ملتی‌ در یک برهه‌ای آنقدر شیفته یک رهبری شده باشد که ۱۰۰% آن ملت او را برای دوره سوم بخواهند، ولی‌ نباید حتا به این ملت اجازه داد که راجع به این موضوع رای بگیرند و کشوری که بخواهد چنین رای گیری برای نامحدود کردن دوران ریاست جمهوری برگزار کند ولو همه مردمش موافق باشند باید با تحریم و واکنش بین المللی روبرو شود.

مبنای منطقی‌ این واکنش جهانی‌ این است که "همه چیز را همگان دانند"، یعنی‌ همانطور که حتا در فدرال‌ترین کشور‌ها هم، یک ایالت حق ندارد راجع به همه چیز به تنهایی‌ تصمیم بگیرد و قواعدی هست که از سوی‌ حکومت مرکزی به ایالت‌ها تحمیل میشود، در دنیا هم قواعدی هست که حاصل تجربه صدها ساله کلّ بشریت است و بنابراین هر کشوری باید آنهارا بپذیرد ولو اینکه مردم خودش در مقطع خاصی‌ نظر دیگری داشته باشند.

Saturday, March 12, 2011

راه نجات ۲ خانواده موسوی و کروبی از گیر افتادن در بازی کثیف حکومت این است که به حرف‌های آنها در مورد شرایط پدر و مادرشان اطمینان نکنیم.

هرچه اطمینان ملت به حرف‌های دختران موسوی یا پسران کروبی بیشتر شود، رژیم بیشتر آنها را برای شرکت در بازی کثیف خود زیر فشار خواهد گذارد!

در جایی‌ که این روز‌ها خیلی‌ سیاسیون پر سابقه را ناچار کرده اند تن‌ به خواسته نیروهای امنیتی بدهند، برای رژیم اصلا کاری ندارد که این فرزندان معصوم موسوی و کروبی را هم مجبور به گفتن دروغی کند یا آنها را از گفتن حقیقتی بازدارد. البته منظورم این نیست که اینبار این بیانیه اخیر خانواده موسوی حتما دیکته شده رژیم است، نه ممکن است یکی‌ دو باری هم رژیم به این فرزندان اجازه دهند حرف خودشان را به ملت بزنند و حتا آنها موقتا بتوانند از شرایط بد والدین خود بگویند. ولی‌ اگر ما عادت کنیم که حرف‌های آنها را باور کنیم (چه دربارهٔ شرایط بد یا خوب والدین باشد فرقی‌ نمیکند)، آنگاه دیگر رژیم می‌داند که چطوری با تحت فشار گذاشتن این خانواده‌ها آنها را مجبور به تکرار دیکته‌های حکومت کند. (دستگیری داماد سروش را از یاد نبرده ایم).به نظر من دیداری که فقط محدود به فرزندان باشد در درست بودن آن باید شک کرد، چه برسد به اینکه الان فقط یکی‌ از دختران موسوی مدعی است که دیداری با پدر و مادر داشته است. کاملا ممکن است که حتا این یک دختر موسوی را طوری تهدید کرده باشند که به دو خواهر دیگر خود هم حقیقت را نگوید.

تا زمانی‌ که آنها نتوانند با بیرون تماس آزاد داشته باشند، ما آنها را زندانی میدانیم، رژیم می‌خواهد با نشان دادن مقطعی آنها در خانه‌شان یا خاموش و روشن کردن چراغ کاری کند که ما همواره در حال سردرگمی یا شرمندگی و عذر خواهی‌ از خبر قبلی‌ در مورد دستگیری آنها باشیم و به تدریج حساسیت خود را به همه اخبار از دست بدهیم. اگر به فرض صد بار هم حدس و گمان‌های ما دربارهٔ وضعیت این عزیزان غلط از آب دربیاید، هیچ نیازی به شرمندگی نیست که سایت‌هایی‌ مثل جرس عذر خواهی‌ کردند از اخبار قبلی‌ خود! شرمندگی آن متعلق به رژیمی‌ است که راه کسب خبر صحیح را عامدانه بسته است، نه مایی که هیچ راهی‌ به جز حدس و گمان از روی شواهد ضعیف برایمان نمانده. بماند که خود گردانندگان جرس هم ممکن است اتفاقی‌ برایشان افتاده باشد.

.

Friday, February 18, 2011

بحرینی‌های عزیز، نوبت شما بعد از ایران است، نه الان!

عراق و افغانستان تقریبا در قد و اندازه ایران بودند و ببینید که ایران چگونه دموکراسی را در این دو کشور از طریق گونی پول و خریدن سیاستمداران یا تهدید و تطمیع ۵۰% مسموم کرده. لبنان که کوچکتر است دموکراسی آن به وسیله ایران ۹۰% مسموم شده، حالا بحرین را در نظر بگیرید که اولا از نظر اندازه حتا در مقایسه با لبنان هم قطره‌ای بیش نیست، دوما کنار گوش ایران است و ایران برای دسترسی به آن نیاز به هیچ واسطه‌ای ندارد ، سوماً اکثریت قاطع شیعه دارد و متاسفانه تجربه انتخاباتی آن نشان داده که مردم به این احزاب شیعه رای هم میدهند، و چهارماً حکومت ایران سالهاست که در حال تربیت آخوند شیعه بحرینی است. تصورش سخت نیست که رژیم ایران چه بر سر دموکراسی بحرینی خواهد آورد.

هرقدر انقلاب در مصر و تونس و یمن و لیبی‌ نوید بخش است، انقلاب بحرین در شرایط فعلی افق جالبی‌ ترسیم نمیکند. فکر می‌کنم بحرینی‌ها برای انقلابشان مجبورند صبر کنند تا حکومت ایران یا سرنگون شود یا به شدت ضعیف شود.

Wednesday, January 19, 2011

مردم ایران را ارج بگذاریم برای آنچه که امروز هستند و آنچه که در ۱.۵ سال اخیر انجام دادند، و ملامتشان نکنیم برای آنچه که ۳۰ سال پیش بودند و آنچه که در

مردم ایران را ارج بگذاریم برای آنچه که امروز هستند و آنچه که در ۱.۵ سال اخیر انجام دادند، و ملامتشان نکنیم برای آنچه که ۳۰ سال پیش بودند و آنچه که در ۱.۵ سال اخیر بدان دست نیافتند.

قاعده پذیرفته شده‌ای هست در علم تصمیم گیری که می‌گوید: در کوتاه مدت گاهی‌ به دلیل بد اقبالی یا نقش عوامل پیش بینی‌ نشده بهترین عملکرد‌ها هم به نتیجه مطلوب منجر نمیشوند. اما عملکرد صحیح قطعاً در دراز مدت به دلیل کمرنگ شدن اثر عوامل تصادفی به نتیجه درست منجر میشود.

مثلا کسی‌ که تمام درآمدش را صرف خرید بلیط بخت آزمایی می‌کند عملش غلط بوده است، حتا اگر همین دیروز بلیط بخت آزمایی را برنده شده باشد ولی‌ کسی‌ که درآمدش را پس انداز کرده عملکردش درست بوده ولو اینکه همین دیروز اموالش بر اثر عاملی خارج از کنترل او آسیب دیده باشد.

بنابراین عملکرد مردم ایران در فردای انتخابات را باید با معیار آنچه انجام دادند برسی‌ کنیم که قابل تحسین بود نه با آنچه که بدان دست یافتند که قطعاً آن چیزی نبوده که همه ما آرزویش را داشته ایم، به این ملت هم باید افتخار کرد و امیدوار بود و هم امیدبخشی کرد به دیگران.

این حکومت در مسیر غلطی پا گذارده که ریزش مداوم از سوی اردوی حکومت به سوی اردوی مردم را میبینیم ولی‌ عکسش را نمی‌بینیم، این یعنی‌ زمان بهترین دوست و متحد ماست و به شرط استقامت، پیروزی نزدیک است.


Friday, January 14, 2011

دیروز قرقیزستان، امروز تونس، فردا ایران؟

برای خیلی‌‌ها این سوال هست که چرا تغییر حکومت‌های غیر مردمی در ایران به راحتی‌ تونس، قرقیزستان یا گرجستان انجام نشده، من اینجا دو دلیل را مطرح می‌کنم.

۱- دیکتاتور‌های مثل شواردنادزه در گرجستان، عسگر آقایف در قرقیزستان، مشرف در پاکستان یا بن علی‌ در تونس درد وطن داشتند و انسان‌های با شخصیتی بودند که تصور میکردند با تمرکز قدرت در دست خود بهتر میتوانند برای کشور و مردمشان کاری کنند. بدیهی‌ است که این دیکتاتوری‌های خیر خواه اگر مخالفت مردم را جدی ببینند و آنجا که ببینند منافع مردم با منافع شخصی‌ حاکمان تضاد پیدا می‌کند، با سهولت بیشتری حاضرند کنار‌ه گیری کنند و از سر راه مردم خود کنار بروند، اما نوع دوم دیکتاتوری مثل خامنه ای، صدام، یا کیم جونگ ایل در کرهٔ شمالی اصولاً افرادی هستند که کشور و ملت را در خدمت خود میخواهند و اگر استبداد میورزند نه به دلیل اینکه تصور میکنند منافع ملت با استبداد بهتر پیش میرود، بلکه صرفا برای تضمین بقای شخص دیکتاتور و تضمین آینده خانواده و اطرافیان دیکتاتور است.

از نظر خاستگاه طبقاتی و به خصوص از نظر شخصیت فردی امثال صدام یا خامنه‌ای مثل گدای بی‌ خانمانی میمانند که موفق شده وارد سالن پذیرایی‌ یک عروسی‌ بشود و در را به روی صاحبان مهمانی قفل کرده و تنهایی‌ با سفره عروسی‌ مشغول است، این چنین گدایی را نمیتوانید با اخم و اعتراض یا با هندوانه دادن زیر بغل و گفتن اینکه این کار برای شخصیت شما خوب نیست وادار کرد سفره افتاده را به صاحبان مجلس تحویل دهد. او از پایینترین سطوح و طبقات اجتماعی آمده و اصولاً آبرو و شخصیتی ندارد که بخواهد به خاطر حفظ احترام و عزت نفس قدرت را واگذار کند. بنابر این حاضر است با به خاک سیاه نشاندن مردم تمام منابع کشور را صرف تضمین بقای خود و نیروهای سرکوب کند. در مورد ایران عامل اضافه نقش خدا هم به مشکل اضافه شده که به ولی‌ فقیه این گستاخی را میدهد که با صراحت بیشتری اعلام کند که فقط به خدا پاسخگوست و تنها در صورت درخواست خدا و نه مردم حاضر است قدرت را واگذار کند.

۲-نظریه استبداد شرقی‌ کاتوزیان علت ضعف مردم در مقابل حکومت را در کشور‌های کم آب خوب توضیح میدهد، در سرزمینی که کم آبی‌ باعث پراکندگی و دور از هم بودن مراکز جمعیتی از یکدیگر است، سرکوب نسبتا آسانتر از جایی‌ است که در آن جمعیت در تقریبا تمام مناطق حضور به هم پیوسته دارد. به نظر من البته حضور یک کلان شهر مثل تهران امکان خوبی‌ است برای جنبش ها، اما اینکه مثلا بین تهران بزرگ تا شهر‌های اطراف مثل قزوین، همدان، اراک، سمنان، قم فاصله نسبتا زیادی هست که جمعیت قابل توجهی‌ هم در این فواصل زندگی‌ نمیکند، باعث میشود حکومت بتواند بر روی کانون‌های جمعیتی انگشت شمار نیرویش را متمرکز کند که اکثر این کانون‌های جمعیتی یعنی‌ شهر‌های متوسطی در حد و اندازه قزوین، زنجان، همدان، اراک توان مقاومت کوتاهی‌ دارند، بنابراین اگر کار به درازا بکشد خیلی‌ سریع فقط تهران و ۲-۳ شهر بزرگ مثل اصفهان و شیراز و تبریز میمانند و با تمرکز بیشتر نیروهای حکومت به زودی آن ۲،۳ شهر هم از محور شورش خارج میشوند و میماند تهران با کل نیروی سرکوب حکومت. در صورتیکه اگر آن وسط‌ها هم جمعیت بود، حکومت هیچ وقت توان تمرکز نقطه‌ای را پیدا نمیکرد و باید نگران همه جا میبود، در آن صورت ایجاد جرقه در هر نقطه‌ای با پیوستن مردم شهر‌های اطراف سریع تبدیل به یک شورش فراگیر میشد. به طور خاص مشهد به علت دور بودن از هر شهر بزرگ دیگری کمترین توان شورش را دارد، چون هیچ نیروی ذخیره مردمی دور و برش نیست.

اینکه مردم ایران به کوتاهی‌ متهم میکنند، حد اقل در مورد مردم امروز ایران انصاف نیست، درست است که اکثریت ملت در مقاطعی مثل اوایل انقلاب اشتباهت تاریخی‌ زیادی از خود نشان داده و شاید بشود گفت در سال ۵۸ حق این ملت جمهوری اسلامی بود، ولی‌ باید اذعان کرد که لا اقل در ۲ سال اخیر مردم نشان داده اند که به آنچنان رشد عقلی رسیده اند که شایسته حکومتی بهتر از این باشند و آنچه در توان داشتند هم در انتخابات و پس از آن انجام دادند. به نظر می‌رسد حکومت انتخاب خود را برای جدا کردن کامل راه خود از ملت گرفته و تنها شانس‌های مردم ایران یا از طریق مداخله خارجی‌ است که با روند فعلی ادامه سرکوب‌ها و تشدید فضای بسته داخلی‌ قطعاً روز به روز طرفداران بیشتری پیدا می‌کند و یا از طریق اقدام داخلی‌ و بهره برداری از فرصت‌های شوک گونه که همه اقشار را در سطح ملی‌ به خیابان میکشد به شرطی که اقدام ملی‌ در آن چنان زمان کوتاهی‌ انجام شود که فرصت تفکر و پیدا کردن خود را به حکومت ندهد.

آنچه افق ما را امیدبخش میسازد این است که در حالیکه پیوستن از اردوگاه سبز ملت به اردوی حکومت یک محال عقلی است، ریزش از اردوگاه حکومت به سمت اردوی ملت با دلایل مختلف ولی‌ با شدت فراوان در یک سال و نیم اخیر ادامه داشته و با اصرار و لجاجت شخص خامنه‌ای در ادامه مسیر بن‌بست، ادامه نیز خواهد داشت. زمان بهترین دوست و متحد ملت ماست!

Monday, January 10, 2011

یک تیر ۷ نشان

ما با رژیمی‌ سر و کار داریم که:

۱-کلی‌ زندانی را دلش می‌خواهد اعدام کند ولی‌ بهانه کافی‌ ندارند و از فرط ناچاری، به بهانه‌های خیالی مثل وابستگی به انجمن موهومی پادشاهی و سازمان مجاهدین متوسل میشود برای توجیه اعدام افراد. برای چنین رژیمی‌ چه چیز بهتر از اینکه با جا زدن این افراد به عنوان عوامل ترور توجیهی‌ کمی‌ کمتر آبکی‌ برای اعدام آنها ارائه کند.

۲-نیروهای رده بالایش در حال ریزش هستند و دنبال فرصت میگردند که همکاری خود را قطع کنند، بدیهی‌ است که رژیم نمیتواند اجازه دهد که افرادی که در پست‌های حساس بوده اند فرار کرده و سر از خارج در آورند، بنابراین اگر بو ببرند که فردی قصد دارد همکاریش با حکومت را قطع کند و به مخالفان بپیوندد چه چیز بهتر از اینکه تا فرد هنوز این کار را نکرده او را بکشند و

۳-تازه یک شهید مفت و مجانی‌ هم برای حکومت جور کنند.

۴-در این میان با نسبت دادن ترور به عوامل خارجی‌ مثل موساد میتوانند توجیه خوبی‌ هم برای اثبات موهومات رهبری که همه جا را پر از دشمن می‌بیند پیدا کنند و

۵-جو پلیسی‌ و امنیتی جامعه را به بهانه همین ترور‌های خود ساخته توجیه کنند.

۶-از آن طرف چند ماه بعد با بوق و کرنای فراوان اعلام میکنند که تروریست‌ها را دستگیر کرده اند و اقتدار نداشته نیروهای امنیتی را که فقط قادر به ضرب و شتم شهروندان عادی هستند را به رخ ملت میکشند.

بدیهیست که افراد اعلام شده به عنوان تروریست هیچ ارتباطی‌ با ترور ندارد. این قربانیان میتوانند از زندانیان بیگناه فعلی‌ باشند یا یک بدبختی که تازه به جرم دیگری دستگیر شده باشد.

۷-از همه مهمتر وقتی‌ رژیم عملی‌ را انجام میدهد این عمل حاوی پیام‌های مختلفی‌ برای گروه‌های مختلف اجتماعی است، مثلا ترور دکتر علی‌ محمدی یا پزشکان متخصص همکار حکومت پیامش برای اقشار ساده لوح جامعه این است که نظام مظلوم اسلامی تحت هجوم دشمنان و تروریست هاست پس مجاز است برای دفاع از خود به هر عملی‌ از جمله سرکوب معترضان دست بزند، اما پیام همین حوادث برای همکاران دکتر علی‌ محمدی یا جامعه اساتید و پزشکان این است که مخاطرات و ریسک جدا شدن از حکومت میتواند خیلی‌ بیش از آن چیزی باشد که آنها فکر میکنند. همین که فعالان اجتماعی نتوانند رابطه بین میزان فعالیت خود و مخاطرات ناشی‌ از آن فعالیت را درست تخمین بزنند منجر به این میشود که افراد بدترین تبعات را برای فعالیت‌های خود تصور کنند و از فعالیت سیاسی و اجتماعی خود به شدت بکاهند و این برای حکومتی که کمر به قتل جامعه مدنی بسته منتهای مطلوب است.


برای آنها که حافظه ضعیفی دارند و استراتژی یک تیر ۷ نشان رژیم هنوز به نظرشان آشنا نیامده، به ذکر چند مثال بسنده می‌کنیم:

در جریان ترور مسیحیان و به خصوص کشیش دیباج در دهه ۷۰ و در جریان بمب گذاری حرم امام رضا، آن زمان رژیم چند زندانی مجاهد ساده را با وعده اینکه شما اعتراف کنید کار شما بوده تا آزاد شوید آورد‌ند به تلویزیون، بعد‌ها در جریان اعترافات مربوط به قتل‌های زنجیره‌ای مشخص شد که هم قتل کشیش‌ها و هم حرم امام رضا کار خود رژیم بوده. دکتر علی‌ محمدی قبل از ترور به به گواهی نوار سخنرانیش و استعفایش درست یک هفته قبل از ترور به یک مخالف تمام عیار حکومت تبدیل شده بود. ترور پزشک کهریزک در سال گذشته و ترور زنجیره‌ای چند پزشک متخصص در همین چند ماه پیش که در مناصب حساسی بودند و یکی‌ از آنها درست روز قبل از سفر به خارج ترور شد. رئیس یکی‌ از کارخانجات مرتبط با صنایع هسته‌ای که در کوران همان ایام انتخابات به همراه همسرش بنابر اعلام رسمی‌ بر اثر گاز گرفتگی در منزل خود خفه شدند در حالیکه بچه‌های آنها در همان خانه سالم بودند. ترور دو متخصص هسته‌ای اخیر در دانشگاه شهید بهشتی‌ در حالیکه روز قبل از آن به همه افراد مرتبط به پروژه هسته‌ای هشدار امنیتی داده شده بود بیشتر شبیه تصفیه رژیم از عناصر غیر قابل اعتماد به نظر می‌رسد. نخستین قربانیان اعدام رژیم در ایام پس از انتخابات که از آنها به عنوان عوامل فتنه انتخابات یاد شد، از میان کسانی‌ بودند که برخی‌ از آنها از ماه‌ها قبل از انتخابات و به بهانه خروج و ورود غیر قانونی‌ از عراق به ایران در بازداشت بودند..